۱۷ اسفند، ۱۳۸۸

غمخوارهم باشیم

بیا تا مونس هم ، یار هم ، غمخوارهم باشیم
انیس جان هم ، فرسوده و بیمار هم باشیم
شب آید ، شمع هم گردیم و بهر یکدگر سوزیم
شود چون روز ، دست و پای هم ، در کار هم باشیم
دوای هم ، شفای هم ، برای هم ، فدای هم
دل هم ، جان هم ، جانان هم ، دلدار هم باشیم
بهم یک تن شویم و یک دل و یکرنگ و یک پیشه
سری در کار هم آریم و دوشِ بارِ هم باشیم
جدایی را نباشد زَهره ای تا در میان آید
بهم آریم سَر ، بر گِرد هم ، پَرگار هم باشیم
حیات یکدگر باشیم و بهر یکدگر میریم
گهی خندان زِهم ، گه خسته و افگار هم باشیم
به وقت هوشیاری عقل کُل گردیم بهر هم
چو وقتی مستی آید ، ساغرِ سرشارِ هم باشیم
شویم از نغمه سازی عندلیبِ غم سُرای هم
به رنگ و بوی یکدیگر ، گل گلزار هم باشیم
به جمیعت پناه آریم از بادِ پریشانی
اگر غفلت کند آهنگِ ما ، هشیار هم باشیم
برای دیده بانی خواب را بَر خویشتن بندیم
زِ بهر پاسبانی ، دیده بیدار هم باشیم
جمال یکدگر گردیم و عیب یکدگر پوشیم
قَبا و جُبّه و پیراهن و دَستارِ هم باشیم
غم هم ، شادی هم ، دین هم ، دنیای هم گردیم
بلای یکدگر را چاره و ناچار هم باشیم
بلاگردان هم گردیده ، گِردِ یکدگر گردیم
شده قربان هم از جان و مِنّت دار هم باشیم
یکی گردیم در گفتار و در کردار و در رفتار
زبان و دست و پا ، یک کرده ، خدمتکار هم باشیم
نمی بینم بجز تو همدمی ای "فیض" در عالم
بیا دمساز هم ، گنجینه اسرار هم باشیم